سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک بسیجی دانش آموز
امید من به شما دبستانی ها است - امام رحمت الله علیه 

 12راهکار بی نظیر برای غلبه بر تنبلی

به جای استفاده از واژه «باید» برای انجام کارها، سعی کنید مزایای ملموس و منطقی آن کار را در ذهن خود برجسته کنید. ذهن ناخودآگاه شما از حس تحکم و اجبار بیزار است.

 اعصابم از دست خودم خرد شده بود و نمی توانستم هیچ فرد دیگری را مقصر جلوه بدهم. روی مبل لم داده بودم و مدام به کارهای عقب افتاده ام فکر می کردم. پرداخت قسط بانک، گرفتن چند کالای مورد نیاز خانه، انجام تکالیف دانشگاه و تعداد زیادی کار عقب افتاده دیگر که فقط استرس من را زیاد می کرد و این استرس من را به بی خیال شدن ترغیب می کرد! حالم خیلی بد شده بود و باور نمی کردم که من این قدر آدم تنبلی هستم.

 

یک لحظه به خودم آمدم و دیدم چند ساعت است که دارم به همین مسئله فکر می کنم. امروزم هم تمام شد و باز هیچ کاری نکردم. مسلم رومیانی، روان شناس بالینی معتقد است که تنبلی از آن دسته مشکلاتی است که در هر سن، جنس و موقعیتی که باشید ممکن است با آن درگیر شوید. از نظر لغوی، تنبلی اهمال کاری یا سستی در انجام کارها معنا می شود.

 

 به طور کلی تنبلی یعنی به آینده موکول کردن کارهایی که تصمیم به انجام آن ها در زمان مشخصی گرفته ایم یا حذف هدف هایی که به دلیل نداشتن تلاش کافی به آن ها نرسیده ایم. تنبلی یکی از عادت های ناپسند است که افراد به خاطر راحت طلبی به آن دچار می شوند.

دلایل تنبلی در انجام کارها

رومیانی در گفت و گو با خراسان، ادامه می دهد: یکی از مهم ترین دلایل تنبلی، نداشتن اولویت بندی در زندگی برای رسیدن به اهداف بلند مدت و کوتاه مدت است. اگر فردی برای انجام کارهایی که قرار است در یک روز انجام دهد، اولویت بندی درستی نداشته باشد به احتمال زیاد از انجام یک یا چند کار مهم باز خواهد ماند. یکی از دلایل دیگر تنبلی، حس لذت جویی است. بعضی افراد با این تفکرات اشتباه که الان را باید غنیمت شمرد و از آن لذت برد به انجام کارهای دیگر تمایلی ندارند. جالب است بدانید که کمال گرایی هم یکی از دلایل تنبلی است. بعضی افراد به این دلیل که دوست دارند هر کاری که انجام می دهند، بی عیب و نقص باشد از انجام کارهایی که فکر می کنند ممکن است در انجام آن ها ضعف هایی داشته باشند، دست برمی دارند. لجبازی هم عامل دیگری برای تنبلی است؛ به طور مثال بعضی افراد به دلیل دلخوری از فرد دیگری، به طور آگاهانه و به خاطر لجبازی از انجام بعضی کارهای مهم و تاثیر گذار در زندگی شان سر باز می زنند که این هم یک نوع تنبلی محسوب می شود. درشت نمایی و ریز نمایی کارها هم باعث تنبلی در انجام کارها می شود. بعضی افراد انجام بعضی کارها را در ذهن شان آن قدر بزرگ می کنند که از مواجه شدن با آن وحشت می کنند و گاهی هم بعضی کارها را آن قدر کم اهمیت و ساده می بینند که مدام زمان انجام آن را به عقب می اندازند که این هم نوعی تنبلی محسوب می شود. در خور ذکر است که بعضی پدر و مادرها با رفتارهای شان، فرزندشان را تنبل بار می آورند. وقتی والدین، هیچ گاه به فرزندان شان مسئولیتی نمی دهند فرزندانی تنبل و تن پرور تحویل جامعه خواهند داد. تنبلی یک نوع عادت است و وقتی پدر و مادری همه امکانات رفاهی را برای فرزندشان مهیا کنند، در اصل او را به تنبلی ترغیب می کنند.

 

راهکارهایی برای کنار گذاشتن تنبلی

راهکارهای مختلفی برای مبارزه با تنبلی وجود دارد. در ادامه مطلب، راهکارهایی ساده، اما کاربردی آمده است. در خور ذکر است که نیاز نیست در قدم اول، شما به همه این راهکارها عمل کنید. موفقیت در این باره، می نویسد: بهتر است در ابتدا یک یا چند راهکار را عملی کنید و در مراحل بعد به سراغ بقیه راهکارها بروید تا برای همیشه از دست این عادت ناپسند رهایی یابید.

مقدمات را آماده کنید:

پیش از شروع هر کاری، مقدمات آن را فراهم کنید. هر قدر درباره کاری، بیشتر آگاهی داشته باشید و از قبل مقدمات آن را آماده کرده باشید، تسلط شما برای انجام آن کار بیشتر خواهد بود و سرعت عمل شما بیشتر می شود.

 

موانع روانی را شناسایی کنید:

 

کمبود انرژی یکی از عوامل تاثیرگذار بر تنبلی است. مراقب سطح انرژی خود باشید. ورزش کنید و صبح ها صبحانه ای کامل و انرژی زا نوش جان کنید. به نظر می رسد که شروع یک روز کاری بدون خوردن یک صبحانه خوب مانند رفتن به جنگ بدون مهمات است! بنابراین شما باید موانع روانی فعالیت های خود را شناسایی کنید و پیش از شروع هر فعالیتی انرژی روانی خود را تقویت کنید. کارهایی مانند یک استراحت کوتاه یا خوردن غذای مورد علاقه تان و ... می تواند انرژی احساسی شما را برای جدیت بیشتر در انجام کارهای تان تقویت کند.

 

قدم اول را محکم بردارید:

کار را از هر نقطه ای که برای تان راحت تر است، آغاز کنید؛ زیرا همین که قدم اول را بردارید نیمی از راه را پیش رفته اید. پس چند قدم دیگر به جلو بردارید. وقتی درگیر کار شدید دیگر برای تان سخت است که آن را نیمه کاره رها کنید.

محدودیت زمانی تعیین کنید:

برای انجام کارهای مهم خود، یک ضرب الاجل زمانی تعیین کنید و با تمام وجود به آن متعهد باشید. همچنین شما باید چشم اندازهای بزرگ اما اهداف کوچک داشته باشید. اهداف بزرگ وقتی محقق می شوند که به مجموعه ای منسجم از اهداف کوچک تبدیل شوند.

 

برای خودتان پاداش تعیین کنید:

پس از انجام هر بخشی از کار، به خودتان پاداش کوچکی بدهید. در خور ذکر است که باید حتما به قول یا پاداشی که برای خودتان در نظر گرفته اید، عمل کنید زیرا به این شکل مکانیسم لذت و پاداش در هنگام انجام کارها در ذهن شما فعال می شود.

 

افکار منفی را دور کنید:

 

افکار مثبت غیر واقع بینانه و داشتن انتظارات بیش از حد از خود، نیز مانند افکار منفی می تواند تنبلی را تشدید کند. برنامه روزانه تان را خیلی شلوغ نکنید. فهرست کارهایی را که باید انجام دهید بیش از ظرفیت جسمی خود در نظر نگیرید.

 

کار را با موفقیت تمام کنید:

کاری را که شروع کرده اید باید تمام کنید. با این حال و اگر خسته هستید استراحتی کوتاه داشته باشید اما کار را متوقف نکنید. هیچ چیز خسته کننده تر از ناتمام گذاشتن کارها نیست اما وقتی کاری را با موفقیت به پایان می رسانید موجی از انرژی و اعتماد به نفس، یک باره به سوی شما باز می گردد.

 

خودتان را مجبور نکنید:

به جای استفاده از واژه «باید» برای انجام کارها، سعی کنید مزایای ملموس و منطقی آن کار را در ذهن خود برجسته کنید. ذهن ناخودآگاه شما از حس تحکم و اجبار بیزار است.

هیچ کاری نکنید:

 

اگر هیچ یک از روش های غلبه بر تنبلی روی شما جواب نمی دهد این روش را نیز می توانید امتحان کنید. بر روی یک صندلی بنشینید و برای مدتی سعی کنید هیچ کاری انجام ندهید و حتی فکر هم نکنید. به زودی خواهید دید که نمی توانید این همه انفعال را حتی برای نیم ساعت تحمل کنید در نتیجه ناخودآگاه بلند می شوید تا کاری انجام دهید.

 

در انجام کار متعهد باشید:

 

به هیچ وجه به کارهای غیرضروری نپردازید. این جا تنها جایی است که کمی تنبلی در آن مفید است. البته به شرطی که برای انجام آن، تاریخ مشخصی را در آینده مشخص کنید و به آن تاریخ متعهد باشید. جالب است بدانید که انجام کارها هنگامی که حس خوبی دارید بسیار راحت است اما شما نمی توانید برای انجام کارهای ضروری همیشه به حس و حال تان تکیه کنید. کارهای مهم را انجام دهید حتی وقتی حس خوبی ندارید.

 

به لذت پایان کار فکر کنید:

 

وقتی قصد انجام کاری را دارید ولی مدام آن را به تعویق می اندازید دائم درباره آن احساس گناه می کنید اما وقتی کاری را که می توانید تا 2 ماه دیگر انجام دهید همین حالا به انجام رسانید، ذهن تان در این 2 ماه آسوده تر می شود. هرگاه ذهن شما تمایل به تسلیم در برابر لذت های زودگذر و کوچک ناشی از توقف انجام فعالیت را داشت، لذت های عمیق حاصل از پایان یافتن کار را در ذهن خود برجسته و با جزئیات کامل آن را مرور کنید.

 

تنبلی را فراموش کنید:

 

پیش از اقدام به هر کاری، باید برچسب هایی را که احتمالا تاکنون به خودتان درباره اهمال کاری تان می زدید فراموش کنید. به جای این که انتظار داشته باشید حس تنبلی هیچ گاه به سراغ تان نیاید، بکوشید این حس را مدیریت و بیشتر اوقات از آن اجتناب کنید. اگر می خواهید برنامه شما به دلیل تنبلی با گذشت زمان متوقف نشود، لازم است در طول این مسیر دایم انگیزه های خود را با ابزارهای مثبت تقویت کنید؛ مثلا به حس خود در زمان هایی که کار مهمی را با موفقیت به پایان رساندید، بیندیشید. چند تجربه موفق در زمینه غلبه بر تنبلی را به یاد آورید و مدام نتایج مثبت آن ها را در ذهن خود مرور کنید. هر گاه هم که در طول مسیر گرفتار تنبلی شدید، زیاد سخت نگیرید و دوباره از نو شروع کنید./خراسان

برچسب ها: مجله شبانه ، باشگاه ، تنبلی بدن ، راهکار ، بی نظیر


[ شنبه 93/10/27 ] [ 12:42 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]

گفت‌و‌گو با مهسا دولتشاهی پس از کسب رتبه 4 کنکور تجربی

مهسا دولتشاهی در چهارمین روز دی ماه 1375 در خرم‌آباد به‌دنیا آمد و با کسب رتبه 4 علوم تجربی نشان داد درس خواندن نه نیاز به امکانات ویژه‌ای دارد و نه به نقطه خاص جغرافیایی بلکه تنها اراده‌ای محکم و آهنین برای عبور از دژ کنکور لازم است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، عبور از دروازه موفقیت با تلاشی مستمر، پشتکار و برنامه‌ریزی درست نه‌تنها خستگی را از تن می‌تکاند بلکه خاطره‌ای زیبا در قاب زندگی انسان به جا می‌گذارد. مهسا دولتشاهی در چهارمین روز دی ماه 1375 در خرم‌آباد به‌دنیا آمد و با کسب رتبه 4 علوم تجربی نشان داد درس خواندن نه نیاز به امکانات ویژه‌ای دارد و نه به نقطه خاص جغرافیایی بلکه تنها اراده‌ای محکم و آهنین برای عبور از دژ کنکور لازم است.

 

 

 

از دوران تحصیل تان بگویید. از همان ابتدا شاگرد زرنگ بودید؟

 

در مقطع ابتدایی از شاگرد زرنگ‌های کلاس بودم بعد ازپذیرفته شدن در آزمون ورودی تیزهوشان قوی‌تر و با پشتکاربیشتری درمسیر زندگی حرکت کردم. تلاش‌هایم برای قوی‌تر شدن پایه درسی‌ام از همان دوره راهنمایی شکل محکمی به خود گرفت. پدرم مهندس شیمی بود و مادرم لیسانس ریاضی داشت به همین خاطر درس خواندن در خانواده ما حرف اول را می‌زد. از طرفی رقابت در مدرسه تیزهوشان موج می‌زد و من یکی از بهترین‌های میدان تنگاتنگ رقابت بودم. یک رقابت سالم با خانم فاضلی رتبه 6 تجربی، از هر دو ما دانش‌آموزی ساخت که بتوانیم جزء رتبه‌های تک رقمی کنکور شویم. سال دوم دبیرستان کنکور دغدغه اصلی‌ام شد و به رتبه تک رقمی فکر کردم بنابراین برای محک زدن توانایی هایم در آزمون‌های آزمایشی شرکت می‌کردم و همزمان با تدریس معلم‌های مدرسه تست می‌زدم.

 

نوع مطالعه تان به چه صورت بود؟

 

مطالعه خوبی داشتم به قول مادر «آهسته و پیوسته می‌خواندم» در کنار درس، تفریح نیز داشتم و به‌گونه‌ای نبود که از درس دلزده شوم و از آن لذتی نبرم. از سال دوم ساعت مطالعه‌ام در هفته 30تا 40 ساعت بود همین روند با کمی افزایش تا سال سوم ادامه داشت. در پیش دانشگاهی رقابت سنگین‌تر و کار کمی سخت‌تر شده بود.

 

چگونه خود را برای کنکور آماده کردید؟

 

همیشه با برنامه آزمون‌های آزمایشی پیش می‌رفتم. می‌دانستم در هر بازه زمانی چه‌کار کنم. در تابستانی که می‌خواستم وارد پیش دانشگاهی شوم پایه‌ام را قوی و خود را آماده کردم تا در سالی که پیش رو داشتم روی درس‌های پیش دانشگاهی تمرکز کافی داشته باشم. بعد از عید به‌خاطر این‌که هر روز از خودم آزمون می‌گرفتم و سؤالات جامعی را می‌خواندم درس‌های پیش دانشگاهی را زیاد نمی‌خواندم و تمرکزم بیشتر روی جمع ‌بندی دروس پایه و پیش بود.

 

انتظار کسب این رتبه را داشتید؟

 

قبل از کنکور انتظارم این بود که بین نفرات اول تا 10 کنکور باشم اما کنکور سال 93 بسیار چالشی بود بخصوص این‌که درس زمین شناسی جزو درس‌های رتبه آور است به‌خاطر زمان کمی که داشتم نتوانستم تست‌ها را پاسخ دهم تقریباً ناامید شده بودم و حتی بعد از کنکور گریه می‌کردم اما درصد‌های بالای دروس دیگر کمکم کرد ولی بازهم فکر نمی‌کردم چنین رتبه‌ای را بیاورم. تقریباً بعد از کنکور ناامید بودم.

 

جلسه آزمون را چگونه مدیریت کردید؟

 

وقتی پاسخنامه را برداشتم کاملاً آرامش داشتم و هر چند در دروس عمومی مقداری وقت کم آوردم خوشبختانه تمرکزم را از دست ندادم و طبق زمانی که پیش‌بینی کردم، پیش رفتم. کنکور چالش‌های زیادی همراه داشت ولی چیزی را تغییر نداد و این به‌خاطر مدیریت درست استرس بود که در آزمون‌های آزمایشی یاد گرفته بودم البته داشتن استرس تا حدی طبیعی است، اما مهم این است که خود را نبازیم.

 

مهم‌ترین دلیل موفقیت تان را در چه می‌دانید؟

 

اول لطف خدا و بعد استعدادی که خداوند در اختیارم گذاشته و توانسته‌ام آن را شکوفا سازم و پدر و مادری به من عطا کرده که همواره تلاش کردند تا به موفقیت برسم بخصوص این‌که والدینم در سال آخر خیلی اذیت شدند اگرچه یک خواهر و بردار کوچک‌تر از خود دارم اما محیط خانه به اندازه‌ای آرام بود که مشکلی پیش نمی‌آمد. به نظرم تلاش و زحمت فراوان و استفاده از امکاناتی که در اختیار‌داری مهم‌ترین عوامل موفقیت هستند. مهم نیست در کجای ایران زندگی کنی بلکه مهم این است که از استعداد ذاتی و از وجود یک پدر و مادر خوب که بیشترین تلاش را برای فراهم ساختن امکانات به‌کار می‌گیرند ، بهره بگیریم.

 

فکر می‌کنید بین یک دانش‌آموز شهرستانی و تهرانی به لحاظ کسب رتبه برتر چه تفاوتی وجود دارد؟

 

هر چند ممکن است در شهرهای بزرگ امکانات زیادی در دسترس باشد ولی مهم پشتکار فرد و پیگیری پدر و مادر است. تجربه نشان داده داوطلبان تجربی در شهرستان‌ها بیشتر موفق می‌شوند. ضمن این‌که در شهرستان‌ها زمان بیشتری را می‌توان برای کنکور گذاشت در تهران به دلیل مشغله روزمره و ترافیک سنگین شاید دانش‌آموزان نتوانند روی کنکور تمرکز زیادی کنند هر چند در شهرستان‌ها امکانات کمتری وجود دارد اما با خواندن کتاب بیشتر می‌توان به نتیجه رسید.

 

هوش و امکانات چقدر مؤثر بود؟

 

وجود امکانات را در موفقیت خیلی مؤثر نمی‌دانم ممکن است کسی امکانات زیادی هم داشته باشد ولی پیگیر نباشد. به نظرم هوش 10تا 15 درصد تأثیر دارد ولی بقیه آن بستگی به پشتکار دارد و امکانات شاید تنها روی 5 درصد از موفقیت تأثیر بگذارد، ولی اصل پشتکار است چه بسا که اغلب افراد استعداد و امکانات دارند ولی چون پشتکار ندارند نمی‌توانند به نتیجه دلخواه برسند.

 

روزی چند ساعت درس می‌خواندید؟

 

خواب زیاد برایم مسأله ساز شده بود اما در حالت کلی از تابستان سال پیش دانشگاهی هفته‌ای حدود 40تا 45 ساعت درس می‌خواندم و خوابم بین 8 تا 9 ساعت بود. در تابستان خستگی را احساس نمی‌کردم. درس خواندن را تازه شروع کرده بودم و پر از انرژی بودم در پاییز هفته‌ای 50 تا 55 ساعت مطالعه داشتم و چون با برنامه مدرسه پیش می‌رفتم انگیزه بالایی داشتم. در طول مطالعه شاید یک یا دو ساعت احساس خستگی می‌کردم بعد با این فکر که قرار است در آینده چه اتفاقی بیفتد عزمم را جزم می‌کردم و ادامه می‌دادم. در نیم سال اول 50 تا 55 ساعت و بعد از امتحانات نیم سال اول یعنی دی ماه 60 ساعت در هفته درس می‌خواندم.

 

کمی ناامید و خسته به نظر می‌رسیدم بیشتر در خانه بودم و با بچه‌های مدرسه سر و کار نداشتم و انگیزه‌ام پایین آمده بود ولی با توکل به خدا به آن غلبه کردم. نیم سال دوم 55 ساعت در هفته درس می‌خواندم حال و هوای عید خستگی را از تنم دور کرد. در خانه روحیه خوبی نداشتم کمی افت کردم بعد از عید که مدرسه تعطیل شد میزان مطالعه‌ام را به روزی 10 ساعت رساندم و ماه‌های آخر از خود آزمون می‌گرفتم و بعد ساعت مطالعه را مقداری کم کردم زیرا احساس می‌کردم از لحاظ فیزیکی و جسمی باید برای کنکور آمادگی داشته باشم و خوابم زیاد شده بود ولی صبح‌ها زود بیدار می‌شدم.

 

تفریحی هم برای رفع خستگی داشتید؟

 

در زمان استراحت مسابقات جام جهانی را دنبال می‌کردم که حال و هوایم عوض شود ماه آخر را به تفریح‌های این‌چنینی اختصاص داده بودم. در خانواده ما این‌گونه نیست که با کسی رفت و آمدی نداشته باشیم و مهمانی نرویم هر دو هفته یک بار به خانه پدربزرگم می‌رفتم که به نظرم به لحاظ روحی تأثیر خوبی داشت اینکه از خانه تکان نخوریم و مدام درس بخوانیم مهم نیست مهم این است که بدانیم، چه‌کار می‌کنیم و چه فاکتورهایی مهم است البته تقویت روحیه داوطلب از سوی والدین نیز خیلی اهمیت دارد.

 

برای موفقیت‌های این‌چنینی چقدر برنامه‌ریزی مؤثر است؟

 

برنامه‌ریزی اصلی‌ترین و مهم‌ترین فاکتور است اگر ما وقت زیادی بگذاریم و درس زیاد بخوانیم ولی ندانیم در چه مسیری حرکت می‌کنیم دچار استرس و سردرگمی می‌شویم ولی اگر هر فردی برای خودش بازه زمانی و شیوه خاصی را برای درس خواندن در نظر بگیرد با تنظیم ذهنی بیشتر، اعتماد به نفسش افزایش می‌یابد. برنامه‌ریزی بلند مدت خوب است و برنامه‌ریزی کوتاه مدت باعث مدیریت زمان می‌شود.

 

موقعیت جغرافیایی چه تأثیری در رتبه‌آوری داوطلبان دارد؟

 

مسلماً خیلی از داوطلبان شهرستانی با شنیدن این‌که شهرستانی‌ها رتبه‌های خوب و تک رقمی به‌دست آورده‌اند روحیه می‌گیرند. تماس‌های تلفنی بعد از کسب این رتبه به من نشان داد زندگی و تحصیل در مناطق محروم محدودیتی ایجاد نمی‌کند. احساس کردم ما واقعاً محروم نیستیم و این فقط بهانه است. قبولی‌ام با رتبه 4 علوم تجربی به سایر داوطلبان امید داده است مطمئناً شهرستانی‌های نقاط محروم‌تر با دیدن این رتبه روحیه گرفته و انگیزه بیشتری برای رقابت پیدا می‌کنند.

 

تمرکز اصلی تان بیشتر روی کدام درس بود؟

 

در رشته تجربی زیست شناسی تعیین‌کننده‌ترین درس است زیست شناسی در سال‌های اخیر کاملاً مبتنی بر کتاب شده و هیچ منبع دیگری برای مطالعه وجود ندارد همین مسأله باعث شده مناطق محروم که اغلب روی کتاب تمرکز می‌کنند بیشتر موفق شوند. برای من نیز زیست چالشی بود و حدود 20 تا 30 درصد از وقتم را برای آن اختصاص دادم چون می‌دانستم که تلاش زیاد و مداومی می‌طلبد.

 

کدام درس را با علاقه زیادتری دنبال می‌کردید وکدام درس حس خستگی می‌داد؟

 

تقریباً با همه درس‌ها ارتباط می‌گرفتم زیرا می‌دانستم آینده‌ام به آن‌ها وابسته است. درس معارف برایم بدیهی به نظر می‌رسید و زمین شناسی خسته‌کننده و کسل آور بود ریاضی را خیلی دوست داشتم و 93 درصد تراز نمره‌ام بود یکی از علت‌هایی که توانستم به سؤالات سخت ریاضی غلبه کنم تلاش‌های مادرم بود. پایه خوب ریاضی و تسلط کامل به آن بسیار کمک‌کننده بود و زیست شناسی را واقعاً به‌خاطر این‌که آینده‌ام را در گرو آن می‌دیدم با علاقه دنبال می‌کردم و 4/95درصد زدم.

 

مدیریت زمان و استرس سر جلسه کنکور چگونه گذشت؟

 

به‌خاطر آزمون‌های زیاد قبل از کنکور هیچ استرسی نداشتم علاوه بر این یک هفته قبل از کنکور خانواده‌ام به من خیلی کمک کردند و درباره آزمون صحبتی نمی‌کردند به داشته‌هایم اعتماد کرده و همه چیز را به خودم سپرده بودند. این عوامل باعث شد که آرامش لازم را به‌دست بیاورم می‌دانستم اگر سؤالی سخت باشد چگونه زمان را در دست بگیرم مثلاً در ریاضی دو سؤال پشت سر هم را نتوانستم همان ابتدا پاسخ دهم یا شیمی و معارف خیلی سخت بود و ممکن بود هر آن به لحاظ روحی به هم بریزم ولی این کار را نکردم و سعی کردم هر طور شده آن را به سرانجامی برسانم با خود گفتم اگر سؤالی سخت است برای همه سخت بوده و همه در شرایط یکسانی هستند. در 5 دقیقه پایانی وقتی به همه سؤالات پاسخ دادم سراغ تست‌های باقی مانده رفتم.

 

الگویتان در زندگی چه کسی بوده است؟

 

الگویم رتبه‌های برتر کنکور سال‌های پیش بود ولی بزرگان علم همچون پروفسور سمیعی در نگاهم از جایگاه خاصی برخوردار هستند و همیشه از جایگاه علمی‌شان لذت می‌بردم به همین خاطر علاقه دارم در زمینه مغز و اعصاب پیشرفت کنم.  همچنین مجرب ثانی ازمنطقه 3 شیروان که رتبه 4 تجربی را سال قبل آورده بود الگوی اصلی‌ام بود. این‌که توانسته بود از منطقه محروم با امکانات کم رتبه تک رقمی بیاورد به من قوت قلب می‌داد.

 

تا به حال در افراد فامیل رتبه تک رقمی داشته‌اید؟

 

هرگز کسی نتوانسته بود حائز این رتبه شود همه آن‌ها شگفت زده شده‌اند.

 

 موفقیت چه طعمی دارد؟

 

خیلی خوشحال هستم فقط برای دوستانم که نتوانسته‌اند رتبه بیاورند یا حداقل رتبه دلخواهشان را کسب کنند ناراحت شدم. به خاطر طعم شیرین موفقیتم از پدر و مادر و معلم‌ها و مدیر مدرسه و هر کسی که برایم زحمت کشید، تشکر می‌کنم

 

نکته آخر؟

 

کنکور فقط با برنامه‌ریزی قابل حل است.


[ شنبه 93/10/27 ] [ 12:39 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]

جمعیت و افزایش  آن از نگاه دیگران


[ شنبه 93/10/27 ] [ 12:35 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]


[ شنبه 93/10/20 ] [ 1:22 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]


[ شنبه 93/10/20 ] [ 1:21 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]


ای شیعیان خواهد آمد!

غروب عمر شب انتظار نزدیک است 

 

طلوع شرقی آن تک سوار نزدیک است 

 

دلم قرار نمی گیرد از تلاطم عشق

 

مگو «برای چه؟» وقت قرار نزدیک است

 

بیا که خانه تکانی کنیم دل ها را

 

از انجماد کسالت، بهار نزدیک است

 

بیا! چو لاله تنت را به زخم، آذین بند

 

بیا و زود بیا! روز بار نزدیک است

 

فریب خویش مده، تشنگیت خواهد کشت

 

دو گام پیش بنه، چشمه سار نزدیک است

 

در آسمان پگاه آن پرنده را دیدی

 

اسیر موج نگردی، کنار نزدیک است

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است . (دکتر شریعتی)


[ چهارشنبه 93/10/10 ] [ 8:35 صبح ] [ SABER ] [ نظرات () ]

     تدبر در قرآن

 حضرت ایت االله خامنه ای مد ظله العالی:

فقط به خواندن، فقط به لفاظى، فقط به الحان گوناگون نبایستى اکتفاء کرد؛ اینها را باید به چشم وسیله نگاه کرد. لحن زیبا و صداى زیبا براى قرآن لازم است، اما براى اینکه دلها خشوع پیدا کنند، نرم بشوند و به

معانى قرآن برسند. اینجور نیست که ما خیال کنیم این یک امرِ استقلالى است؛ نه، اینها مقدمه است؛ این مقدمه را باید به قصد آن ذى‌المقدمه انجام داد؛ و البته بدون این مقدمه هم مشکل است. اینکه ما اصرار داریم بر

حفظ قرآن، بر تلاوت قرآن، بر گسترش جلسات قرآنى در سطح کشور، بر آموزش علوم قرآنى و فنون قرآنى ـ از تلاوت و کتابت و بقیه‌ى مسائل گوناگونى که اطراف قرآن هست ـ به خاطر این است که آشنائى با اینها

و وقت گذاشتن در این رشته‌ها، فضاى کشور را فضاى قرآنى میکند. ما به این فضا احتیاج داریم. وقتى فضا قرآنى شد، انس با قرآن افزایش پیدا خواهد کرد، عمومیت پیدا خواهد کرد؛ و انس با قرآن، موجب تدبر در

قرآن و معارف قرآنى میشود. امروز دنیاى اسلام به این تدبر احتیاج دارد. ما ملت ایران هم به این تدبر احتیاج داریم.


= فرازی از بیانات امام خامنه ای در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللى قرآن کریم 1391/04/04


[ چهارشنبه 93/10/10 ] [ 8:32 صبح ] [ SABER ] [ نظرات () ]

 زنان همراه امام حسین(ع)

        

بی تردید یک از گروه های مؤثر و بسیار مهم در نهضت عاشورا ، زنان بودند. اگر اسلام با قیام امام حسین (ع) زنده است، سهم بزرگی از آن مربوط به زنانی است که تاریخ مانند آن را کمتر دیده است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از باشگاه خبرنگاران،زنان در کربلا نشان دادند که تکلیف اجتماعی خاص مردان نیست، بلکه آنان نیز برابر وظیفه شرعی می بایست به جریان های اجتماعی توجه کنند و آن جا مسئله حمایت از دین مطرح و اقامه حق تنها با قیام آنان میسر می شود در صحنه حضور یابند.

زینب کبری (ع) و سایر بانوان اهل بیت در کربلاء کوفه و شام در این راستا قدم برداشته و قیام امام حسین (ع) را به ثمر رساندند ...

نگاهی به جریان عاشورا

جامعه اسلامی پیامبر (ص) با روی کار آمدن امویان که تا آخرین لحظات از پذیرش اسلام سر باز زده و سرانجام به ناچار مسلمان را پذیرا شدند. در مسیری دیگر افتاد که بازگرداندن آنان به راه اصلی هزینه بسیاری می طلبید. امویان در رأس آنان معاویه که به گواهی تاریخ تمام تلاش او از بین بردن اسلام و محو نام پیامبر (ص) بود، از همان آغاز به دشمنی و مبارزه با پیروان راستین رسول خدا پرداخت و خشونت هایی علیه آنان به کار بست و بر خلاف شرایط صلحی که با امام حسین (ع) بسته بود، فرزند شراب خوار و سگ باز خود را به جانشینی بر گزید.امام حسین (ع) به حکم وظیفه دینی و بر اساس فرمان پیامبر (ص) که هر مسلمانی می بایست درمقابل بدعت ها و بدعت گذاران قیام کند و نیز آن که خلافت بر آل ابوسفیان مطلقاً حرام است و هر کس معاویه را بر منبر من ببیند شکمش را پاره کند ، وارد عمل شد و ابراز داشت: به خدا قسم! اهل مدینه او را بر منبر جد من دیدند و هیچ نگفتند و به او هیچ تعرضی نرساندند و اشارات جد مرا نداشتند، لذا خدای تعالی ایشان را به یزید مبتلا کرد. به گفته امام ، رسول خدا (ص) در روایتی دیگرمی فرماید:

 

إذا ظهرت البدع و لعن آخر هذه الامه أوّلها فمن کان عنده علم فلینشره فإن کاتم العن یومئذٍ ککاتم ما أنزل الله علی محمد (ص).

 

هر گاه بدعت ها آشکار شود و آخرین افراد این، اولین افراد را لعن و نفرین کنند، هر کس دانشی دارد باید آن را منتشر سازد. هر که در آن روز دانش خود را پنهان دارد، همچون کسی است که آنچه را خدا بر محمد (ص) نازل کرده ، کتمان کرده باشد. نکته اساسی این جاست که با توجه به روایات مختلفی که از رسول اکرم (ص) ، حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) درباره جریان کربلا و شهادت امام حسین (ع) وجود داشت. به گونه ای که آن حضرت خود در موارد متعدد به آن اشاره دارد. از جمله در وصیت نامه کوتاهش به بنی هاشم و گفت وگو با ام سلمه، ابن عباس، محمد بن حنفیه و عبدالله بن جعفر که امام را از رفتن به عراق منع کرده و در مورد کشته شدن آن حضرت در حضور زنان و فرزندان هشدار می دادند و در نهایت از امام می خواستند که اگر مصمم به رفتن به عراق است از بردن اهل بیت (ع) خودداری نماید. چرا امام تمام تقاضاها را رد کرد و اهل بیت را با همه بی وفایی کوفیان به پدر و برادر خویش ، با خود به عراق برد؟

 

در این نوشتار، ابتدا پاسخ های مطرح شده به این سؤال را بیان کرده، سپس به معرفی اجمالی زنان حاضر در کربلا و نقش آنان می پردازیم:

علت حضور زنان

1- امام حسین (ع) طبق عادت باستانی عرب، اهل بیت را همراه برد . از دیر باز همراه بردن زن و فرزند در مسافرت های طولانی و جنگ ها مرسوم بود. مسلمانان حتی شخص پیامبر در بسیاری از جنگ ها زنان خود را می برد چنان که در جنگ های مشرکان با مسلمانان، زنان آنان در تحریک مردان بر قتال بسیار مؤثر بودند.

 

بنابراین حضور زنان در جنگ ها و سفرها یک شیوه باستانی بوده و هدف از آن نشان دادن میزان عزم و همت خود را در انجام دادن کار بوده است.

 

امام حسین (ع) نیز مردم را به فداکاری دعوت می کرد و از آنان می خواست که از مصائب مالی و عرضی که به آن ها روی می آورد پروا نکنند ، زیرا هدفشان گران بها تر و با ارزش تر از جان و مال و فرزند است و لازمه جوانمردی پیشرو بودن خود در این مسئله بود.

 

از سوی دیگر کسانی که حسین (ع) را به خاطر نام و نژادش یاری می کردند، اگر او را در میان زن و فرزندانش یاری می رساندند بسیار شایسته و پسندیده بود. هم چنان که تنها گذاشتن او در میان آن ها زشت و ناستوده به شمار می رفت.

2- امام حسین (ع) اهل بیت خود را به خاطر ترس از دست گیری و شکنجه و آزارشان همراه برد، چنان که امام خود به این نکته تصریح دارد که اگر آن ها را در مدینه بگذارم ، امویان را بر آنان مسلط کرده تا آن ها را زندانی و شکنجه کنند. در این صورت امام بر سر دو راهی قرار می گرفت که انتخاب هر یک نهضت را فلج می نمود یکی این که برای نجات اهل بیت خود تسلیم دشمنان شده و با یزید بیعت کند. دوم این که بی اعتنا به اهل بیت به راه خویش ادامه دهد که نفس غیور امام حسین (ع) طاقت چنین کاری را نداشت. زیرا روشن بود بنی امیه برای رسیدن به اهداف خود از ارتکاب به قبیح ترین منکرات دین و عقلی واهمه ای نداشتند. چنان که همسر عمرو بن حمق خزاعی عبیدالله بن مرجعفی و کمیت اسدی را زندانی کردند.

3- امام حسین (ع) با علم به شهادتش و برای ادامه قیام و تحقق اهداف خود و رسوا کردن بنی امیه و جلوگیری از انحرافات امت و ممانعت از تحریف وقایع، زنان و کودکانش را همراه برد.

 

به نظر می رسد که مناسب ترین پاسخ برای این پرسش نظریه اخیر است/ زیرا اقدامات بانوان حرم حسینی (ع)  در واقع تکمیل کننده قیام امام حسین (ع) بود. هم چنان که شهادت امام (ع) برای احیای دین ضروری بود «إن الله شاء انْ یراک قتیلاً «خدا می خواهد تو را کشته ببیند» اسارت اهل بیت (ع) نیز لازمه آن بود « إن الله شاء إن یُراهنَّ سبایا» خداوند می خواهد آن ها را اسیر ببیند.»

 

اگر امام بدون اهل بیت به کربلا می رفت و در آن جا به شهادت می رسید تاریخ این حادثه را فقط از منظر دشمنان ثبت می کرد و بی تردید اصل واعقه کاملاً وارونه جلوه می یافت . اما بانوان اهل بیت به رهبری زینب کبری نگذاشتند جنایت های بنی امیه پنهان بماند و حاملان رسالت عاشورا شده و نهضت کربلا را زنده نگه داشتند.

 

زنان حاضر در کربلا

در نگاه کلی می توان زنان حاضر در کربلا را در دو دسته قرار داد : زنان هاشمی و زنان غیر هاشمی

الف. زنان هاشمی

 

مراد ما از زنان هاشمی اعم از زنانی است که از نظرنسبی یا سببی منسوب به این خاندان بوده و همچنین کسانی که به عنوان کنیز در خدمت آنان بوده اند: البته برخی از همسران امام حسین (ع) که در کربلا نبوده اند نیز یاد می کنیم.

 

1- زینب کبری(ع)

 

وی دختر امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) بود که در زمان رسول خدا متولد شد و در دامن آنان پرورش یافت.کنیه شان حضرت ام کلثوم و القاب ایشان عقیله بنی هاشم، عالمه، عابده آل علی (ع) کامله و فاضله بود.

 

او از جهت علم و تقوا، جمال و عفاف در میان زنان عصرش به راستی یگانه بود. چنان که از نظر دانش امام سجاد، وی را دانشمندی آموزش ندیده دانسته است و از نشر پارسایی و عبودیت در شب یازدهم حرم و دوران اسارت با همه سختی ها و مشکلاتی ک داشت نماز شب را فراموش نکرد.

2- ام کلثوم:

بر اساس داده های تاریخی یکی دیگر از دختران امام علی (ع) بود که در کربلا حضور داشته و همگام با خواهرش زینب در رساندن پیام شهدا و رسوا کردن بنی امیه نقش آفریده است . و همراه زینب (ع) در کوفه به ایراد خطبه پرداخته است.

3- فاطمه دختر امام مجتبی:

ایشان از بانوان با عظمت  عصر خویش بود کنیه اش را ام عبدالله و ام الحسن گفته اند. امام صادق (ع) درباره او می فرماید: «کانت صدیقه کم تدرک فی آل الحسن امرأه مثلها»در میان فرزندان امام حسن (ع) زنی با فضیلت تر از او وجود نداشت. او همراه همسرش امام سجاد (ع) و فرزند خردسالش امام باقر (ع) در کربلا حضور یافت.

 

4- زینب صغری:

 

یکی دیگر از دختران امیرالمؤمنین (ع) بودند که با محمد بن عقیل بن ابیطالب ازدواج کرده بود.

 

5- رقیه دختر علی (ع):

 

لقبش ام کلثوم صغری و مادرش ام حبیبه است که نامش«صهبا» بود . دختر او عاتکه نیز با او بود که بعد از شهادت امام حسین (ع) و هنگام حمله دشمن به خیام در زیر پای اسبان به شهادت رسید.

 

6- رمله همسر امام مجتبی (ع):

 

وی مادر قاسم و عبدالله، فرزندان امام حسن (ع) بود که در کربلا حاضر شد و شاهد جانبازی و شهادت فرزندانش بود.

 

7- فاطمه دختر امام حسین (ع):

 

مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله بود. فاطمه یکی از زنان پرهیزکار و نمونه عصر خویش بود که همراه پدر خود به کربلا آمد وی را حامل ودایع امامت دانسته اند چنان که امام باقر (ع) می فرمایند:

امام سجاد (ع) در کربلا بسیار بیمار بود که امام حسین (ع) دخترش فاطمه را صدا زد و به او وصیت کرد و کتابی به وی داد و او ، آن را به علی بن حسین (ع) رساند و این کتاب بعداً به ما رسید. فاطمه با حسن مثنی از فرزندان امام حسن (ع) ازدواج کرد.

8- سکینه دختر امام حسین (ع)

مادرش رباب دختر امرؤالقیس است. نامش را امینه و امیمه و آمنه ذکر کرده اند و سکینه لقب اوست. سکینه بعد از وداع امام حسین (ع) با اهل بیت (ع) با ناله به سوی پدر آمد و صدا زد: یا أبه استسلمت للموت؟ پدر جان! آیا تسلیم مرگ شده ای.

 

امام فرمود: چگونه تسلیم نشود کسی که یار و یاوری ندارد! سکینه گفت: پدر جان ما را به حرم جدمان برسان. امام فرمود: هیهات لو ترک القط النام. سپس سکینه را در آغوش گرفت و بوسید و اشک چشمانش را پاک کرد و فرمود:

 

سکینه جان! بدان پس از من، آن گاه که مرگ گرفتارم ساخت. گریه تو طولانی خواهد بود. تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.

 

9- رقیه دختر امام حسین (ع)

 

در شام قبری وجود دارد که گفته می شود مربوط به یکی از دختران امام حسین (ع) است. امروز این قبر به نام رقیه معروف است، اما این قبر مربوط  به رقیه است یا اصلاً امام حسین (ع) دختری به نام رقیه داشته یا نه؟ اختلاف هست. در متون متقدم نامی از رقیه برده نمی شود و تنها دو دختر از امام حسین (ع) نام برده اید: سکینه و فاطمه. ولی برخی منابع، سه دختر برای آن حضرت ذکر کرده اند: سکینه، فاطمه و زینب.

 

10- ام کلثوم دختر عبدالله

 

گفته اند که معاویه وی را برای فرزندش یزید توسط مروان خواستگاری کرد، اما عبدالله اختیار وی را در دست دایی اش امام حسین (ع) دانست . مروان در جلسه ای از امام خواست تا این دختر را به عقد یزید در آورد و آن را افتخاری برای عبدالله و خانواده اش دانست.

 

اما امام پس از آن که جواب سخنان مروان را داد، اعلام کرد : ای مردم شاهد باشید که من، ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را به پسر عمویش قاسم بن محمدبن جعفر به 480 درهم که مهرالسنه است تزویج کردم و مزرعه خود را در اراضی عقیق به ایشان بخشیدم

 

11- رباب

 

او دختر أمروالقیس است. امرؤالقیس در زمان خلیفه دوم به مدینه آمد و مسلمان شد وی از همان ابتدا امیر مسلمانان قبیله قضاء شد و پس از مسلمانی، سه دختر خود را به امام علی (ع) ، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) تزویج کرد.

 

رباب که به همسری امام حسین (ع) در آمد ، نزد آن حضرت منزلتی عظیم یافت و مورد علاقه شدید آن حضرت واقع شد.

 

12- شهربانویه:

 

برخی او را جزء همسران امام حسین (ع) ذکر کرده اند که در کربلا ناظر شهادت فرزند خود بود، البته او غیر از شهربانو، مادر زین العابدین است.

 

در این جا مناسب است از دیگر همسران امام حسین (ع) که در کربلا نبوده اند یاد کنیم که یا فرزندانشان در واقعه کربلا حضور داشتند یا درباره امام (ع) سخن گفتند.

 

13- شهربانو ، مادر امام سجاد (ع):

 

یکی از همسران امام حسین (ع) که دارای مقام والا و جایگاه رفیعی است مادر امام سجاد است. نام او شهربانو، شاه زنان غزاله، سلافه، حلوه، مریم و ... ذکر کرده اند که شهربانو معروف تر است.

 

وی دختر یزدگرد پادشاه ایران بود. شهربانو هنگام تولد حضرت سجاد (ع) در مدینه از دنیا رفت و برخی در مورد حضور ایشان در کربلا گفته اند و افسانه هایی نظیر آمدن او به سمت ایران و یا غرق کردن خود در آب فرات، کاملاً بی اساس است.

 

14- لیلی مادر (علی اکبر)

 

او دختر ابی مره بن عروه بن مسعود بن معبد الثقفی از اشراف زنان عصر خویش بود. پدرش از قبیله ثقیف و مادرش میمونه دختر ابوسفیان بن حرب بود.

 

15- عاتکه:

عاتکه دختر زید بن عمرو بن نفیل نیز یکی از همسران امام حسین (ع) می باشد او زنی صاحب جمال و دارای حسن خلق و وجاهت و عقل بود.

 

برخی از مقاتل و کتاب های تاریخی از حضور زنان دیگری در کربلا خبر داده اند که برای اختصار فقط به نامشان اشاره می کنیم.

 

سه تن از دختران علی به نام های میمونه، خدیجه و ام الحسن. دو تن از دختران امام حسن مجتبی (ع) به نام های امام الحسن و ام الحسین.

 

دو تن از کنیزان امام حسین به نام های فکهیه ، حسینه.

 

ب. زنان غیر هاشمی

 

1- ام خلف همسر مسلم بن عوسجه:

 

او همراه شوهرش و فرزندش به کربلا آمد و پس از شهادت شوهرش پسر خود را روانه میدان کرد.

 

2- ام عمرو بن جناده:

 

نامش بحریه دختر مسعود خزرجی و همسر جناده بن کعب انصاری می باشد. جناده از شیعیان مخلص علی (ع) بود که از  مکه با خانواده خود همراه حسین (ع) گردید و هرگز از آن حضرت جدا نشد.

 

3- ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی:

 

وهب ، نصرانی بود و به دست امام مسلمان شد. او همراه مادر و همسرش به کربلا آمد. مادرش او را روانه میدان کرد . او پس از مدتی مبارزه نزد مادرش برگشت و گفت: مادر! آیا از من راضی شدی؟ گفت: راضی نمی شوم مگر آن که در رکاب

حسین کشته شوی. زنش گفت : مرا به فراق خود مبتلا نکن . مادرش دوباره او را تشویق به جهاد کرد و گفت: در راه پسر پیامبر (ص) نبرد کن تا شفاعت جدش را در روز قیامت به دست آوری و او را راهی میدان کرد.


[ چهارشنبه 93/10/10 ] [ 8:28 صبح ] [ SABER ] [ نظرات () ]

+ گـر کـربــ و بـلـا نـبـوده ایـم، حـال هـسـتـیـم..
گـر شـام بـلـا نـبـوده ایـم، حـال هـسـتـیـم..
ای مـردم عـالـم هـمـگـی گـوش کـنـیــد..
تـا آخـر خـون، مـطـیـع رهـبـر هـسـتـیـم...
.


[ چهارشنبه 93/10/10 ] [ 8:22 صبح ] [ SABER ] [ نظرات () ]

اتفاقی که نمی‌توان با قوانین علمی توجیه کرد

 

سایت ساجد - عباس خردسال نیمه شب با دلى آکنده از درد و غم به گلزار شهداء روستاى قربان آباد که در مجاورت منزلشان است مى رود و بر سر قبر شهید مى‌نشیند و با لحن کودکانه اش با او سخن مى گوید.

 

آنچه پیش رو دارید خاطره است در مورد شهید محمد علی ملک شاهکوئی به روایت برادرش حسن ملک شاهکوئى:

 

برادرم محمد على بارها و بارها مجروح شده بود، امّا در سال 1365، در عملیات کربلای یک ـ فتح مهران ـ چندین ترکش فک او را از ناحیه تحتانی سوراخ نموده و جراحت شدیدى پیدا کرده بود و دائماً از محل جراحت، بزاق و خونابه جارى مى شد. این حالت با نوشیدن مایعات شدت مى یافت، به طورى که هر زمان مایعات مى نوشید مقدارى از آن از ناحیه جراحت جارى مى شد و زخم را مرطوب مى نمود. درد جراحت محمد على را شدیداً آزار مى داد، به گونه اى که براى جلوگیرى از ناله ها و فریادهایش حوله در دهان خود فرو مى کرد تا موجب ناراحتى دیگران نگردد.

 

به بیمارستانی در تبریز منتقل گردید. طبق نظر پزشکان معالج تنها رکه مداواى او خشکانیدن محل جراحت از داخل بود که این عمل براى او خطراتى نظیر چروکیدگی قسمتى از صورت، نابینایى یک چشم و همچنین ناشنوایى کامل را به دنبال داشت.

 

درد مجروحیت از یک سو و فقدان حضور در جبهه به واسطه بسترى شدن در بیمارستان از سوى دیگر محمد را سخت آزرده خاطر کرده بود. پدر و دایى محمد على پس از شنیدن خبر مجروحیت وى خود را به تبریز رساندند و پس از گفتگو با پزشکان و اطلاع از وضع محمد على با نا امیدى او را به گرگان آوردند.

 

محمد در گرگان بلافاصله توسط پزشکان مورد معاینه قرار گرفت. امّا پزشکان گرگان نظریه پزشکان تبریز را تأیید نمودند و محمد على به ناچار در بیمارستان پنجم آذر بسترى گردید. این در حالى بود که درد روز به روز شدت مى یافت.

 

چند روز بعد اعضاى خانواده با چند تن از فامیل در خانه نشسته بودیم، همه ساکت بودند، از آسمان و زمین غم مى بارید. در سکوت ما چیزى بود که همه در آن حس مشترک بودیم. پدرم نگاه رنجورش را به آسمان دوخته و سر بر دیوار تکیه داده بود. تکیه گاهش، امیدش، ثمره عمرش، پاره وجودش ذره ذره پیش دیدگانش درهم مى شکست. از دریاى دردى که در نگاهش بود شعله رنجى زبانه مى کشید، هیچ کارى نمى توانست بکند جزء آنکه چشم به درگاه رحمت حق بدوزد، پدر پناهی جزء پروردگارش نمى شناخت. بى شک این هم امتحان الهى بود.

 

محمد على سخت برایش عزیز و مایه افتخار و سربلندى بود. من در نگاهش مى خواندم چه مى کشد. دایى ام (حاج حسینعلى گرزین) چشم به زمین دوخته بود. گویى از خاک خسته همان را مى طلبید که پدرم از آسمان. دایى نگاهش را گِرد جمع ما چرخاند، در نگاهش سؤالى بود و در جستجوى یافتن جواب بى تابانه پرپر مى زد. اما چه جوابى؟! به نآگاه برق امیدى تمام چهره اش را روشن کرد، لبانش لرزید، چیزى نشنیدم. امّا عباس پسر دایى خردسالم از کنارم برخاست و به سویش رفت.

 

آرى عباس خردسال یادگار شهید قربانعلى گرزین بود. دایى حسین على دست بر شانه هاى عباس گذاشت و رو به رویش نشست و نگاه در نگاه عباس دوخت و با صداى لرزان که موجى از شوق و خواهش در خود داشت خطاب به عباس گفت: عباس جان تو که از وضعیت محمد على باخبرى، دکترها گفته اند تا محل زخم خشک نشود، نمى توانیم کارى بکنیم و با این وضع مى ترسم خداى ناخواسته محمد على تاب و طاقت نیاورد، درد او هم روز به روز بیشتر مى شود و از کسی کارى بر نمى آید، همه براى سلامتى محمد علی نذر و نیاز و دعاى فراوان کرده ایم. امّا شاید لیاقت استجابت دعا را نداشته ایم، عموجان، تو امشب به گلزار شهداء برو و وضعیت محمد على را با پدرت ـ شهید قربانعلى گرزین ـ در میان بگذار و از او بخواه تا دعاهای ما اجابت شود و محمد سلامتى اش را به دست آورد و از این همه رنج رهایى یابد.

 

عباس خردسال نیمه شب با دلى آکنده از درد و غم به گلزار شهداء روستاى قربان آباد که در مجاورت منزلشان است مى رود و بر سر قبر پدر مى نشیند و با لحن کودکانه اش با پدر چنین سخن مى گوید: پدرجان! تو مى دانی که وقتى شهید شدى من سن و سال کمی داشتم از اینکه شهید شدى و مرا در این سن تنها گذاشتى از تو ناراحت نیستم و بى تو بودن را تحمل مى کنم تا به حال هم این رنج را مردانه تحمل کرده ام، اما تحمل درد کشیدن و پرپر شدن محمد على را ندارم. از تو مى خواهم همین امشب شفاى محمد على را از خداى خود بگیرى! اگر چنین نکنى دیگر اصلاً به سر مزارت نمى آیم.

 

عباس ساعتى را با همان زبان کودکانه با پدر سخن مى گوید و بر خواسته اش اصرار می ورزد و ساعتى بدین ترتیب مى گذرد و در حالى که چشمانش از شدت گریستن قرمز شده بود به خانه برمى گردد.

 

پس از آن عباس هرگز با کسی نگفت که آن شب بین او و پدرش چه گذشت. وقتى صبح طبق معمول براى عیادت به بیمارستان رفتیم، محمد على را دیدیم که روى تخت بیمارستان نشسته و گویا منتظر خانواده است.

 

وقتى ما را دید از تخت به پایین پرید و فریاد آورد پدرجان، دایى جان، مادرجان; معجزه! معجزه! مادر غمدیده و پدر رنج کشیده در حالى که از شوق حلقه اشک در چشم داشتند پرسیدند چه شده است؟ محمد جان بگو ما هم بدانیم، چه شده، کدام معجزه؟

 

محمد با هیجان تمام حکایت کرد شب گذشته تا نیمه هاى شب درد عجیبى داشتم و هر بار که گاز استریل را از محل جراحت برمى داشتم خیس بود. امّا از ساعت یک نیمه شب تا این لحظه محل جراحت هیچ ترشحى نداشته است. پدر همانجا دست ها را به آسمان گرفت. بلافاصله به پزشکان معالج محمد اطلاع دادند. آنان ابتدا باورشان نمى شد، امّا وقتى بر بالین محمدعلى حاضر شدند انگشت حیرت بر دهان گرفتند و گفتند: این حادثه را نمى توان با قوانین علمى توجیه کرد. آنها کلمه معجزه را به زبان مى‌آوردند.

 

دایى براى محمد على و پزشکان ماجراى عباس و درخواست او از پدر شهیدش را بازگو نمود و این که درست همزمان با آمدن عباس از گلزار معجزه شهید نمایان گردیده است. پزشکان روز بعد پس از چهار ساعت عمل جراحى ترکش ها را بیرون آوردند و محمدعلى سلامتى اش را بازیافت.


[ دوشنبه 93/10/8 ] [ 1:28 عصر ] [ SABER ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

عضو بسیج دانش آموزی شهرستان اردبیل
موضوعات وب
امکانات وب



بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 66826